الحمد لله و صلي الله و سلم و بارك علي رسول الله و علي آله وصحبه.
أما بعد:
أهل علم در این مورد اختلاف نظر دارند و چند قول ارائه داده اند:
قول اول: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعات دنیوی که گناه نیستند مباح است و این قول مذهب شافعی و ظاهری است.
قول دوم: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعاتی دنیوی که گناه نیستند مکروه است و این قول مذهب حنبلی است.
قول سوم: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعات دنیوی که گناه نیستند حرام است و این قول مذهب حنفی است و برخی از فقهای آنان گفته اند: اگر صرفا برای حرف زدن در امور دنیوی بنشیند حرام و اگر گاه به گاه، حرف از امور دنیوی پیش بیاید مکروه است.
اختلاف نظر فوق در مواردی است که حرف زدن مباح در مسجد موجب مفسده و حواس پرتی نمازگزار یا تلاوت کننده قرآن نشود در غیر این صورت گمان نمی کنم که در حرام بودن آن اختلافی وجود داشته باشد زیرا رسول الله صلى الله عليه وسلم از بالابردن صدا در تلاوت قرآن زمانی که موجب حواس پرتی حاضران در مسجد شود منع کرده است طوریکه از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روایت است، رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: ( و لايجهر بعضكم علي بعض بالقراءة في الصلاة) يعني: (هیچ یک از شما در نماز- نزد کنار دستی خود- با صدای بلند قرآن تلاوت نکند) این حدیث را امام احمد در مسند خود شماره (٥٣٢٦) روايت كرده است و همچنین این حدیث از طریق حدیث فروة بن عمرو البياضي در نزد امام احمد (١٨٥٤٣)و امام مالك(١٧٨) روايت شده است و اين حديث از طرق متعددی وارد شده است و صحیح می باشد همانطور که حافظ ابن حجر و عراقی به این مطلب تصریح کرده اند.
از میان أقوال فوق، قول راجح نزد من این است که: "حرف زدن در مسجد در امور مباح دنیوی در صورتی که گاه به گاه باشد جایز است" زیرا مساجد برای این کار ساخته نشده اند و دلیل این قول، حدیثی است که امام مسلم در صحیح خود(٦٧٠) از جابر بن سمرة رضي الله عنه روايت کرده است گفت: ( كان لا يقوم من مصلاه الذي يصلى فيه الصبح حتى تطلع الشمس ، فإذا طلعت قام ، وكانوا يتحدثون فيأخذون في أمر الجاهلية فيضحكون ويبتسم) يعنى: ( رسول الله صلى الله عليه وسلم هنگامی که نماز صبح را ادا می کرد تا طلوع آفتاب از جایی که نماز خوانده بودند بلند نمی شد-و به ذکر خداوند می پرداخت- و هنگام طلوع آفتاب بلند می شد و صحابه بایکدیگر صحبت می کردند و در مورد کارهایی که در دوران جاهلیت انجام می دادند بایکدیگر صحبت می کردند و می خندیدند و رسول الله صلى الله عليه وسلم لبخند میزد)
و احادیثی در ممنوعیت قرار دادن مساجد جهت سخنان دنیوی وارد شده است که از آن جمله روایتی می باشد که امام طبرانی درالمعجم خود (١٠٤٥٢) از عبدالله بن مسعود رضي الله عنه روایت کرده است که رسول الله صلی الله عليه وسلم فرموده است: ( سيكون في آخر الزمان قوم يجلسون في المساجد حلقا حلقا مناهم الدنيا فلا تجالسوهم فليس لله فيهم حاجة) يعني: (در نزدیکی های روز قیامت افرادی در مساجد حلقه حلقه خواهند نشست که هدف و راستای سخنان شان در مورد دنیا است لذا با آنها همنشينی نکنید زیرا خداوند هیچ توجهی به آنها ندارد)این حدیث ضعیف است زیرا ابن الجوزي در "العلل المتناهیة"(١/٤١٠) می گوید: این حدیث از رسول الله صلی الله عليه وسلم ثابت نشده است زیرا در سند آن "بزیع" وجود دارد، و امام دارقطنی می گوید: غیر از بزیع هیچ کس دیگری آن را روایت نکرده است و او"متروک الحدیث" می باشد ( یعنی اگر حدیثی از طریق او روایت شود به آن توجه نمی شود)و امام ابن حبان می گوید: (بزیع روایت های جعلی را به اسم افراد مورد اعتماد نقل می کرد و چنین به نظر می رسد که او عمدا این کار را انجام می داد)و امام ذهبی رحمه الله در میزان الاعتدال(۲/۱۶) گفته است: (ابن عدی می گوید: بزیع روایت های منکر دارد و به همین دلیل به روایت های او توجه نمی شود، و بزيع: أبو خليل الخصاف است كه- به ادعای خود- این حدیث را از طریق راوی ( اعمش) و او از شقیق بن سلمة و او از ابن مسعود رضي الله عنه روایت کرده است.
برادرتان:
شیخ دکتر/ خالد بن عبدالله المصلح
١٤٢٥/١/٦ هجري قمري
الحمد لله و صلي الله و سلم و بارك علي رسول الله و علي آله وصحبه.
أما بعد:
أهل علم در این مورد اختلاف نظر دارند و چند قول ارائه داده اند:
قول اول: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعات دنیوی که گناه نیستند مباح است و این قول مذهب شافعی و ظاهری است.
قول دوم: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعاتی دنیوی که گناه نیستند مکروه است و این قول مذهب حنبلی است.
قول سوم: حرف زدن در مسجد، در مورد موضوعات دنیوی که گناه نیستند حرام است و این قول مذهب حنفی است و برخی از فقهای آنان گفته اند: اگر صرفا برای حرف زدن در امور دنیوی بنشیند حرام و اگر گاه به گاه، حرف از امور دنیوی پیش بیاید مکروه است.
اختلاف نظر فوق در مواردی است که حرف زدن مباح در مسجد موجب مفسده و حواس پرتی نمازگزار یا تلاوت کننده قرآن نشود در غیر این صورت گمان نمی کنم که در حرام بودن آن اختلافی وجود داشته باشد زیرا رسول الله صلى الله عليه وسلم از بالابردن صدا در تلاوت قرآن زمانی که موجب حواس پرتی حاضران در مسجد شود منع کرده است طوریکه از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روایت است، رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: ( و لايجهر بعضكم علي بعض بالقراءة في الصلاة) يعني: (هیچ یک از شما در نماز- نزد کنار دستی خود- با صدای بلند قرآن تلاوت نکند) این حدیث را امام احمد در مسند خود شماره (٥٣٢٦) روايت كرده است و همچنین این حدیث از طریق حدیث فروة بن عمرو البياضي در نزد امام احمد (١٨٥٤٣)و امام مالك(١٧٨) روايت شده است و اين حديث از طرق متعددی وارد شده است و صحیح می باشد همانطور که حافظ ابن حجر و عراقی به این مطلب تصریح کرده اند.
از میان أقوال فوق، قول راجح نزد من این است که: "حرف زدن در مسجد در امور مباح دنیوی در صورتی که گاه به گاه باشد جایز است" زیرا مساجد برای این کار ساخته نشده اند و دلیل این قول، حدیثی است که امام مسلم در صحیح خود(٦٧٠) از جابر بن سمرة رضي الله عنه روايت کرده است گفت: ( كان لا يقوم من مصلاه الذي يصلى فيه الصبح حتى تطلع الشمس ، فإذا طلعت قام ، وكانوا يتحدثون فيأخذون في أمر الجاهلية فيضحكون ويبتسم) يعنى: ( رسول الله صلى الله عليه وسلم هنگامی که نماز صبح را ادا می کرد تا طلوع آفتاب از جایی که نماز خوانده بودند بلند نمی شد-و به ذکر خداوند می پرداخت- و هنگام طلوع آفتاب بلند می شد و صحابه بایکدیگر صحبت می کردند و در مورد کارهایی که در دوران جاهلیت انجام می دادند بایکدیگر صحبت می کردند و می خندیدند و رسول الله صلى الله عليه وسلم لبخند میزد)
و احادیثی در ممنوعیت قرار دادن مساجد جهت سخنان دنیوی وارد شده است که از آن جمله روایتی می باشد که امام طبرانی درالمعجم خود (١٠٤٥٢) از عبدالله بن مسعود رضي الله عنه روایت کرده است که رسول الله صلی الله عليه وسلم فرموده است: ( سيكون في آخر الزمان قوم يجلسون في المساجد حلقا حلقا مناهم الدنيا فلا تجالسوهم فليس لله فيهم حاجة) يعني: (در نزدیکی های روز قیامت افرادی در مساجد حلقه حلقه خواهند نشست که هدف و راستای سخنان شان در مورد دنیا است لذا با آنها همنشينی نکنید زیرا خداوند هیچ توجهی به آنها ندارد)این حدیث ضعیف است زیرا ابن الجوزي در "العلل المتناهیة"(١/٤١٠) می گوید: این حدیث از رسول الله صلی الله عليه وسلم ثابت نشده است زیرا در سند آن "بزیع" وجود دارد، و امام دارقطنی می گوید: غیر از بزیع هیچ کس دیگری آن را روایت نکرده است و او"متروک الحدیث" می باشد ( یعنی اگر حدیثی از طریق او روایت شود به آن توجه نمی شود)و امام ابن حبان می گوید: (بزیع روایت های جعلی را به اسم افراد مورد اعتماد نقل می کرد و چنین به نظر می رسد که او عمدا این کار را انجام می داد)و امام ذهبی رحمه الله در میزان الاعتدال(۲/۱۶) گفته است: (ابن عدی می گوید: بزیع روایت های منکر دارد و به همین دلیل به روایت های او توجه نمی شود، و بزيع: أبو خليل الخصاف است كه- به ادعای خود- این حدیث را از طریق راوی ( اعمش) و او از شقیق بن سلمة و او از ابن مسعود رضي الله عنه روایت کرده است.